سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
تلاطم خاموش
درباره وبلاگ


شاید اگر امروز بشنوی که امام در صد کیلومتری است آرام نگیری و بدوی, ولی هنگامی که پخته شدی اگر هم بدانی امام در بیست متری توست جرأت رفتن نداری, که مبادا وجود تو, حضور تو, نگاه تو, حرکت دست و پای تو, بی حساب باشد و رنج امام...
پنج شنبه 89 آبان 13 :: 7:43 عصر ::  نویسنده :

یا حبیب من لا حبیب له

بیابان...

           غربت...

                      مناجات...

                                   چاه دلتنگی...

چقدر غافلیم و در عین حال خوشحال از این غفلت....

از اینکه دغدغه ای دلمان را نمی لرزاند...

بغضی گلویمان را نمی فشارد...

دلی برای امام زمانش تنگ نمی شود...

تاریخ غبار گرفته را مرور می کنم و عرفه های بدون او را می شمارم...

شرم...

          شرم...

                    شرم...

عرفه ای دیگر می آید... نمی دانم آیا امسال هم باید بی حضور او......

عرفه...

عرفه...

عرفه...

عرفه...

دلم می گیرد از این نام... کاش می شد فهمید...

معبودم!

چون به یکایک آثار قدرتت برای شناسایی تو توجه می کنم راه وصول تو بر من دور می گردد...

چگونه به اشیایی که در هستی خویش محتاج تواند بر وجود تو استدلال کنم...

آیا هیچ موجودی غیر از تو ظهوری دارد که ار آن تو نباشد تا او سبب ظهور و پیدایی تو گردد....

تو کی از نظر پنهان گشته ای که تا به راهنمایی که من را به سوی تو رهنمون گردد محتاج باشی...

و چه زمان از من دور بوده ای تا آنکه مخلوقات مرا وصالت رسانند...

کور است چشمی که تو را نمی بیند با آنکه هماره همنشین او هستی...

صلوات عاشقانه....




موضوع مطلب : بیابان, غربت, عرفه