وبلاگ :
تلاطم خاموش
يادداشت :
آقا...
نظرات :
1
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ريحانه حقيقي
در وادي پر از احساس او چه مي توانم بگوييم هر روز که از در خانه اش رد مي شوم دستهاي مهربانش را باز کرده تا در اغوشش ارام بگيريم او منتظر گرفتن دستهاي ماست او ميخواهد زخمهاييمان را مداوا کند او ميداند برايت چه بگيرد ولي وقتي به حضورش ميرسيم حتي نمي دانيم چگونه او را باور کنيم اومانند بوي خوش ابي که از دل کوه بيرون مي ايد براي دلهاي خسته ما دعا مي کنند وقتي شهر در خاموشي فروميرود او همچنان باماست در قلب مبا در کنار ما کنار توجه ما متبلور شده است کاش کمي متوجه بودم نگاه او از صبح تا شب در پي من است وشب با کوله بار ي که از غمه دوري خدا بر دلها يما نشسته مارا محکم بقل مي کنند مثله بوي خوش نان داغ در يک روز برفي يا مثله گم شدن يک کودک در بازار شلوغ وقتي پدرش را مييابد ولي حيف بازهم ماغافليم امام مهربانم دوستت دارم